انفجار نور/ دعوت نیروهای خیر
حالا نیروی خیر به چی مارو دعوت می کنه؟ همواره شما رو به سمت رشد کردن، حرکت کردن، عشق، ثروت، مشتاقانه منتظر ثروتمند شدن شماست، منتظر هدایت شما، منتظر تجربه آرامش شماست، عین اینکه یه مادر بچه اش و ببر پارک، اونجا بهش بشین پاشو بده. آوردتش اونجا تفریح کنه، شما به این دنیا اومدین که توام با لذت رشد کنین و لذت منافاتی با رشد نداره.
شادی منافاتی با رشد نداره، ثروتمند شدن منافاتی با خدا نداره، ثروتمند شدن منافاتی با دین و عقیده نداره، با مذهبی و غیر مذهبی بودن نداره، عشق ورزیدن ربطی به قیافه و اندام و قد و قواره و میزان سرمایه و… نداره. این ماییم که ربط می دیم اونارو بهم، ماییم که اینارو تو ذهنمون با طناب بهم وصل کردیم و حاضرم نیستیم این طناب و جاش و عوض کنیم.

انفجار نور/ دعوت نیرو های خیر :
به خدا تکیه کن چون رحمان ترین رحمانان است:
خدای شما رحمان و رحیم، اولین آیه ی قرآن “بسم الله الرحمن الرحیم” یعنی تو اولین آیه گفته: الله، رحمان و رحیم است، مهربان ترین مهربان هاست، بخشنده ترین بخشنده هاست، ثروتمند ترین ثروتمند هاست، رزاق ترین رزاق هاست، وهاب ترین وهاب هاست، مشتاق ترین کسی که میتونه، مشتاق ترین نیرو برای ثروتمند شدن شما الله، رب، گاد، انرژی، هرچی دوست داری…
ولی یه نیرویی در این جهان هست با تمام وجودش منتظر شما برگردین سمتش، عاشقانه منتظر شما رو کنین بهش، عاشقانه منتظر شما باهاش حرف بزنین، شما ازش درخواست کنین، فقط به اون تکیه کنین، شما سر جلو کسی کج نکنین بهم مرخصی بده، رهن و بیاره پایین تر، اجاره رو تبدیل کنه، تخفیف بده، چک قبول کنه، قسطی قبول کنه، اصلا اون همچین چیزی برای شما نمی خواد، اون اقتدار برای شما میخواد، اون با صلابت زندگی کردن و برای شما می خواد، اون در رفاه زندگی کردن و برای شما می خواد، تنبلی منظورم نیست.
اون در رشد و کمال بودن، در قدرت بودن، صاحب عزت بودن، دارای اعتماد به نفس بودن، خودت رو ارزشمند دونستن رو برای شما می خواد، اون سخاوتمند بودن و بخشنده بودن و برای شما می خواد، اونی که شما بتونی به 50 تا بچه یتیم کمک کنی و برای شما میخواد، اونی که بتونی دست 50 نفر و بگیری نون سر سفرشون بزاری و برای شما می خواد، اونی که شما به خشمگین ترین و عصبانی ترین آدم نشون بدی، هنوز به بی اعتماد ترین آدم نشون بدی هنوز مهربانی هست، هنوز مهربانم، هنوز زیبایی هست، هنوز ثروت هست و…

بیشتر بخوانید : ذکر کلمه یا رزاق
شما تجلی از حضور نیروی خیر باید باشین نه تجلی از حضور نیروی شر، شما باید ویترین و نمونه واضح و آشکار و مبینی از نیروی خیر باشین، آرامش، عشق، ثروت، صلابت، افتخار وو اقتدار باشین و این موضوع دقیقا همون موضوعیه که شما همیشه سر دوراهی این توش و همیشه به اون سمتی که نا امیدی بیشتر و ضعف بیشتر و در شما تقویت کنه میرین، آگاهانه چرا چون غیر ایرادیه فکرا، چون منبع نداشته، چون سرس و چشمه نداره، از یه جا وارد ذهن شما شده شما هم پذیرفتیش، سپردینش به امان خدا، از امان خدا امن تر؟
یعنی ما به کجا رسیدیم امان خدا شده یه جای بی امن. مسخره تر از اینم داریم ما؟ ببین چقدر کدهای ریز ریز اشتباه وارد ذهن ما کردن، آب قدرتمند ترین عنصر دنیاس چون غیر مقاوم ترین عنصر دنیاس، یه چیکه آب رو سنگ میاد هیچ کاری نمی کنه ولی مداومتش سنگ و سوراخ می کنه. یه باور ممکنه امروز به نظرت بی اهمیت باشه میشنوی ولی تکرار اون بیشترین تاثیر و روی ابعاد زندگی تو داره میزاره.
روی تمام تصمیم های تو داره میزاره. تو یه احساس غم، حزن بهت دست میده فکر می کنی حالا غمگین شدم دیگه، بعد غمگینم می مونی دیگه، این همه آدم غمگین و ناراحت و نا امید ماهم یکیش و فکر می کنی بی تاثیر و الکیه، در صورتی که بزرگترین تخریب، بیشترین تخریب رو داره روی تمام سیستم های فیزیکی و متا فیزیکی تو میزاره.
عامل باش،خودت برای زندگیت تصمیمات درست بگیر:
عامل بودن متضاد با واکنشی بودن، واکنشی بودن یعنی: من رفتارها و تصمیمات و اقدامات و افکارم بر اساس اتفاقات بیرون از من میفته، تصادف دیدم ناراحت شدم، فحش داد عصبانی شدم، موجودی حسابم اومد زیر انقد وای ناراحت شدم، واکنشی بودن یعنی بیرون از من تصمیم می گیرد درون از من چه اتفاقی بیفتد، یه نفر تصمیم میگیرد برای من، من حالم خوب باشه یا نه.
من و خوشبخت کنه یا بدبخت کنه، به من پول بده یا نده، بیشتر بده یا نه، به من مرخصی بده یا نده، من خوشبخت باشم، بدبخت باشم، زور بگه، زور نگه، امروز مهربونه یا نیست و من تمام حال و احساسم و دو دستی گرفتم تقدیم همه کردم، از رییس و معاون و مملکت و استاد و ارسلان و شوهر و بچه و جاری و باجناق و همکار به غیر از خودم.
عامل بودن یعنی من تصمیم میگیرم که چه در نورانی ترین حالن ممکن، چه در تاریک ترین لحظات ممکن، چه انرژی و از خودم بفرستم و انسانی که به آگاهی و پختگی رسیده نه خیلی شگفت زده می شه و نه خیلی غمگین میشه و غمگین نمیمونه و برای غم هاش و ناراحتی هاش چایی نمیریزه، رفیق نمیشه.
بگه حالا دارم با اونا زندگی میکنم، داره خوش میگذره، فعلا که هنوز سخت نشده، بحث ما اینه که هنوز زندگیمون انقد سخت نشده، هنوز انقد فشار نیاورده. دوتا همسایه بقل دست هم زندگی میکردن، یکی از همسایه ها سگش هی زوزه میکشیده، همسایه بغلی میره اونجا میگه: این سگه هی زوزه می کشه بنده خدا چیزی شده؟ می گه این یه میخی زیرشه، میگه خب جاشو عوض کن، میگه اگه اذیت بشه خودش عوض می کنه. راست میگه! شما اگه الان صندلیتون آتیش بگیره همینجا می شینین؟ نه، اگر این وضعیتی که هستی و واقعا دوسش نداری حرکت می کنی، مگر اینکه حالا هست دیگه، یه آب باریکه ای هست و…
ادامه دارد…
بدون دیدگاه