در این مقاله میخوانیم :
تجربه آرامش با ایمان و اعتماد به خداوند
سلام به خانواده عزیز و دوست داشتنی ارصلان هر آدم بزرگی در تاریخ باور داشته که هر چیزی که میخوایم توی زندگی خلق کنیم، باید اول توی ذهنمون خلقش کنیم. دیدی میخ طویله رو چجوری میزنن؟ این حرف رو مثل میخ طویله توی ذهنت بکوب! بابا انقدر نرو یقهی شوهرت رو بگیر و بگو میخوام کار کنم. یا توی ذهنت همش غر بزنی که از کارم حالم به هم میخوره یا از رشته و دانشگاه بدم میاد. لعنت به این اقتصاد و…
ما همیشه از درونمون در حال فریاد زدنیم و همش منفی و غر و شکایت داریم. به جای غر زدن، روی نکات مثبت تمرکز کن. با تغییر ذهنیتت، می تونی چیزای خوبی رو به زندگی جذب کنی. ظاهر آرومتون رو میبینم، ولی از درونتون هم خبر دارم. همین چهره های شیک و با کلاس و لبخند به لب، وقتی زندگیشون به طوفان میخوره، یه جوری خودشون رو نابود میکنن که حتی خودشونم نمیدونن دارن چیکار میکنن. انگار تیغ گرفتی و داری رگ خودتو میزنی. بزرگترین آسیبی که به ما می رسه، خودمون به خودمون می زنیم.

بیشتر بخوانیم : یادآوری حضور دائمی خداوند در زندگی ما
خواهرم، برادرم، رفیقم! بفهمید خدا میگه:” که من هیچ وقت به شما آسیبی نمیزنم، مگر اینکه خودتون بخواین. من شما رو آفریدم و دوستون دارم. همیشه کنار شما هستم و ازتون مراقبت میکنم. هر آسیبی که بهتون میرسه، ناشی از انتخابهای خودتونه. باور کنید، من همیشه هواتون رو دارم و کمک میکنم که موفق باشید.” اما برای اینکه توی باورها و تصمیمگیریهات استوار باشی، باید درونت فریاد بزنی و اینو ثابت کنی. خودت رو باور کن و همیشه محکم باش.
داستان حضرت ابراهیم و که همتون میدونید خدا همه جوره امتحانش کرد آخریش هم این بود که: ابراهیم به دستور خدا همسرش هاجر و پسرش اسماعیل، زن و بچه اش رو توی بیابان رها کرد و به یه مأموریت مهم رفت. اون ها توی بیابان تنها موندند و هاجر دنبال آب برای پسرش میگشت. بعد از اینکه بین دو تپه صفا و مروه هفت بار رفت و برگشت، خدا چشمهای به نام زمزم رو براشون به وجود آورد و اونا از تشنگی نجات پیدا کردن.
نتیجه این داستان اینه که وقتی به خدا اعتماد کنیم و ایمان داشته باشیم، حتی در شرایط دشوار هم راهی برای ما پیدا میشه و خداوند از ما مراقبت میکنه. ایمان و اعتماد به خدا می تونه ما رو از سختی ها نجات بده و به ما کمک کنه که به آرامش برسیم. یکی از چیزایی که تو این دنیا داریم، اینه که از خدا درخواست کنیم. نه اینکه بگیم خدایا نذار بدبخت بشم، یا بگیم خدایا منو تو این دادگاه برنده کن. بلکه بگیم: خدایا، من هر خیری که از سمت تو میاد نیاز دارم، حتی اگه ظاهرش تو لحظه برام خوشایند نباشه.
فرض کن بچهات سرما می خوره و می بریش دکتر. دکتر براش دارو مینویسه و تو اون دارو رو به بچه میدی، حتی اگه تلخ باشه و بچه دوست نداشته باشه، چون میدونی براش خوبه و حالش بهتر میشه. حالا وقتی دکتر نسخه رو بهت می ده، می تونی دستخطش رو بخونی؟ می پرسی این چیه؟ چرا این رو داده؟ معمولا نه. ما در مورد یه موضوع ساده مثل این هیچ سوالی نداریم. اما وقتی به خدا میرسه، شروع میکنیم به پرسیدن: “کی گفته؟ این مال فلانه؟ اصلا اون زمان فلان و…؟” واقعاً بی انصافیه که وقتی از خدا میخوایم کمک کنه و راه درست رو نشون بده، این همه سوال و شک و تردید داشته باشیم.

ابزارهای دریافت ثروت:
خدا یه سری ابزارهای بالقوه و بالفطر توی وجود انسان گذاشته، همونجوری که یه سری ابزارهای بالقوه و بالفطر توی وجود پلنگ گذاشته تا بتونه شکار کنه و خودش رو سیر نگه داره. حالا فرض کن این ببر و پلنگ لش کنن تو جنگل و بگن خدا روزی رسونه، چه اتفاقی می افته؟ معلومه که هیچ چیزی به دست نمیارن. خدا هم گفته که سرنوشت هیچ قومی رو تغییر نمی ده مگر اینکه خودشون بخوان و براش تلاش کنن. همیشه میگیم خدا خواسته و حکمت این بوده.
هر جا که نمی تونیم یا نمی خوایم مسئولیت بپذیریم، می اندازیم گردن خدا. چرا خدا رو انسانی می بینی؟ خدا تحت تأثیر ما نیست که عصبانی بشه و ما رو دعوا کنه یا خوشحال بشه و نازمون کنه. خدا مثل یه قانون عمل میکنه، مثل وقتی که برای کامپیوتر کد می زنن. این قانون هستش.
مثلاً وقتی مشت می زنی به دیوار، دستت درد میگیره یا وقتی به کسی گل می دی، خوشحال می شه. پس خدا قرار نیست چیزی رو تغییر بده، این منم که تغییر می دم. خدا کنار منه و کمکم می کنه. مثل یه توربو هستش، دنده معکوسه، تو سختی ها باعث آرامش می شه. بهش توکل میکنم، ازش درخواست میکنم و اون می تونه راه رو برای من هموارتر کنه.
در نهایت، این منم که اثر رو خلق میکنم، قائم به ذات خودم. تا وقتی از ابزارهای درونی که خدا به ما داده برای رسیدن به ثروت استفاده نکنیم، هر تلاشی بیرونی مثل وام گرفتن، تجارت، حمایت پدر، شریک شدن زورکی و انجام کارهای زوری فایدهای نداره. همه نیروهای مخالف در جهان هستی هستن تا شخصیت ما رو قوی کنن و ما رو به یه ثروتمند واقعی تبدیل کنن. نیروی تضاد باید باشه، بدون اون چیزی خلق نمیشه و معنایی پیدا نمیکنه.
وقتی گرسنه نشی، چرا باید دنبال سیری باشی؟ وقتی خشمگین نشی، چرا باید سعی کنی به آدم مهربونی تبدیل بشی؟ وقتی خساست نداشته باشی، چرا باید بری دنبال سخاوتمندی؟ این از خسیس بودن به سخاوتمند بودن تبدیل شدن ماست که ما رو به اشرف مخلوقات و ابر انسان تبدیل میکنه، نه پول و اسکناس. وقتی از خسیس بودن بری به سمت سخاوتمند بودن، مهربون بودن، بخشنده بودن، متوکل بودن و با ایمان بودن و از ابزارهای دریافت ثروت استفاده کنی، اون موقع است که ظرفت داره بزرگ میشه.
اگه الان سه تومن، پنج تومن یا ده میلیون تومن درآمد داری، بدون که همون جهان و طبیعت درون تو که تونسته این درآمد رو خلق کنه، صد میلیون تومن هم می تونه خلق کنه. یعنی همون نیرویی که باعث شده این نعمت به سمتت بیاد، می تونه بیشترش هم بکنه. مگه نمی بینی آدمایی که تونستن به موفقیت برسن؟ حتی اگه اونا نبودن، باید مسیرمون رو ادامه بدیم. دنبال این نباش که امکانات نداری یا به شهر و موقعیت و شرایطت گیر بدی. من دیدم که یه خانوم قصاب بود و این کار ذهن قوی می خواست.

مقاومت ذهن در برابر تغییر:
شما هر کاری بخواین بکنید، ذهن تون وظیفهش اینه که مانع صرف انرژی بیشتر بشه. به همین دلیل وقتی ساعت کوک میکنید، همون لحظه بیدار نمی شید. ترجیح می دید تلویزیون ببینید تا مطالعه کنید، پس انداز کنید تا خرج کنید، حساب کتاب کنید تا ذهنتون رو رها کنید در اقیانوس ثروت و نعمت و فراوانی. و به جای ورزش کردن، ترجیح می دید لم بدید.
ذهن ما وظیفهش اینه که ما رو توی موقعیت فعلی نگه داره. قانون اینرسی میگه اجسام میل دارن تو حالت سکون بمونن مگر اینکه نیرویی از بیرون بهشون وارد بشه. این نیرو توی انسان باید از درون بجوشه. چشمهی ثروت توی وجود ماست، چشمه ی عشق و مهربانی هم همین طور. تا حالا مادری رو دیدی که وقتی بچهش به دنیا میاد، کسی بهش بگه با بچهت مهربون باش؟ نه، چون مهربونی مادر از اعماق قلبش می جوشه. خدا میگه من اوج رحمتم رو توی رحم مادر گذاشتم، یعنی اون بچه از همونجا اوج مهربونی رو دریافت میکنه، از مغز استخوان مادر.
مادر اون بچهای رو که به دنیا میاره با همه سختیاش با تمام وجودش عشق رو جاری میکنه. هیچ مادری برای شیر دادن و محبت به بچهش شرط نمیذاره. حالا میخوام بگم چشمهی ثروت هم توی وجود همه ما هست، بدون در نظر گرفتن محدودیت هایی که توی ذهنت داری. باید این خاک رو بتکونی و شیر فلکه رو بچرخونی و باز کنی. شکستنی نیست، باید وقت بذاری. زمین حاصلخیز ذهن رو تصور کن. من مثل یه کشاورزم که یه دونه میکارم و میرم خونه و استراحت میکنم. میگم این رشد کرد، منو خبر کنید. میشه؟ نه.
ترفندهای پرورش ذهن ثروتمند:
به همون میزان که یه کشاورز برای پرورش محصولش وقت می ذاره و بهش توجه میکنه، محصولش رشد میکنه. وقتی نهاله، باید بیشتر مراقبش باشی. درست مثل کار کردن روی ذهنت که مثل سر بچه نرمه و نباید دست بزنید. دقیقا در ابتدای تغییرات درونی و ذهنی، باید بیشتر از هر زمان دیگهای مراقب خودت باشی. از امواج منفی و ناامیدی ها دوری کنی و موضوعاتی که باعث ضعیف شدن و ناامیدیت میشه رو نبینی و نشنوی.
با دوستانی که باعث بی انگیزگی و هل دادنت به سمت منطق های حسابگری و زمینی می شن، رفت و آمد نکنی. سن و سال مهم نیست؛ مگه خدا که قرآن رو فرستاده، گفته این برای آدم پنج ساله است یا شصت ساله؟ درون همهی انسان ها حسادت، بخل، نفرت و کینه وجود داره، و طرف دیگه هم مهربانی، بخشش و سخاوت. همون جدال مثبت و منفیای که میگیم.
این ذهن که زمین حاصلخیزه، من کدوم دونه رو میخوام بکارم؟ یا اگه از قبل کاشته شده، به کدومش بیشتر توجه میکنم؟ همون می شه رئیس زندگی من، همون میشه ارباب زندگی من. میگن مغز شما سه ثانیه قبل از اینکه بخواین تصمیمی بگیرین، تصمیم رو گرفته. هر چقدر برای تغییر دادن درون و ذهنیتت بیشتر وقت بذاری، ظرفت بزرگتر میشه.
حالا این دونه که کاشته شده، آب و نور و خاک لازم داره و با داشتن این سه المان، رشد خواهد کرد. این یعنی زندگی در چارچوب قوانین جهان هستی و تسلیم بودن. یعنی اون دونه، پرنده، درخت و اقیانوس تسلیم قوانین هستن، اما تنها انسانه که قانونشکنی میکنه، از چارچوب قوانین بیرون میزنه و معترض هم هست. ثروت به سمتت میاد بدون حسابو کتاب اگه قوانین جهان هستی و یاد بگیری و یه ذهن ثروتمند بسازی، یادت باشه همه چی قبل از اینکه در واقعیت ساخته بشه در ذهن ساخته میشه، پس اگه بتونی تو ذهنت ثروتمند بودن خودتو بسازی تو واقعیت هم لمسش خواهی کرد.
خانواده ارصلان یک سبک زندگیست.
بدون دیدگاه