داستان حضرت موسی در قرآن؛ از یک نگاه تازه

داستان حضرت موسی در قرآن؛ از یک نگاه تازه

در این مطلب می خوانیم ...

داستان حضرت موسی در قرآن

سلام به خانواده کبیر ارصلان.

آقا تا بوده در تاریخ همین بوده ازهزار و چهارصد سال پیش…من مثالی برای شما می زنم که شما اصلا با این دید نمی خونید این کتاب رو ….من چه بکنم؟ بنزین بریزم رو خودم آتیش بزنم خودمو؟شما یه باربشینید با دید باز با بر،کلمه ” بر” درقرآن یعنی با وسعت دید، یعنی با چشم باز، آگاهانه بشینید بخونید، ببینید چی گفته ؟

چرا اسم موسی و بنی‌اسرائیل در قرآن اینقدر تکرار شده؟

بابا بنی اسراییل بیشترین اسمی که در قرآن تکرار شده و هم چنین اسم موسی،حالا چرا؟ چون موسی اولین پیام رسانی بود که ملت تشکیل داد، ببینید ابراهیم ملت تشکیل نداد، میگیرید مطلب رو؟ اکثرپیامبرها  ملت تشکیل ندادند، اولین پیام رسانی که رفت به سوی یک قوم تا اون قوم رو برداره بیاره ،کار کنه روشون، بسازتشون تا این ها برن و تکثیر بشن حضرت موسی بود.

 

داستان حضرت موسی در قرآن؛ از یک نگاه تازه
داستان حضرت موسی در قرآن؛ از یک نگاه تازه

بردگی مدرن؛ ما هم برده‌ایم، فقط با لباس‌های زیباتر

موسی بنی اسراییل رو از بردگی و بدبختی و بیچارگی و فلاکت و حلقه به گوش بودن و زنجیر به پا بودن نجات داد، در اون زمان زن هاشون رو می گرفتن چال میکردن و مردها باید بدون غذا ده روز کارمی کردن و تا نوک کوه باید دویست کیلو بارو می بردن ….این دیگه اوج بردگی بوده … الان  هم ما برده های مدرنیم هممون  تک تکمون، فقط الان خوشگل تر شده لباس ها و چهره ها…در اصل ما برده ایم کاملا ما برده ایم.

حساب کنید  موسی این قوم رو نجات میده از دست فرعون و برمی داره می بره ،مثل یک کلاس درس  روشون کار کنه تا بسازتشون، بد از اون همه حرف زدن با  قوم بنی اسراییل فکر می کنید چه اتفاقی می افته؟ حالا من یه مثالی بزنم من احساس می کنم این حرفارو که می زنم یه سری که نوجوون یا جوون هستن با خودشون میگن چی میگی بابا موسی چیه!!!!! بنی اسراییل چیه؟؟؟؟ ای بابا ولمون کن… متوجه می شن منظورمو؟ بعضی وقت ها احساس بد بهمون دست میده…

مثلا من خودم هیچ وقت از معلم دینیمون خوشم نمی یومد، یه جوری بود، با یه کت و با یه شلواری میومد هی می گفت ایمان و تقوا وعمل صالح، بعد تو امتحان هم همون سوال و می داد، بعد ما اشتباه هم جواب می دادیم توامتحان، حالا منظورم اینه که یه دید و حس بدی بهم میداد مثل مادری که به بچش میگه: مامان جون لاک زدی به دستات!!!!! خدا قهرش میادااااااا…. آویزونت می کنن از اون لاکا…..!!!!

می فهمید منظورم رو؟ این باعث می شه ناخود آگاه و به صورت فیزیولوژی حس ما بد شه… مثلا مادری به بچش میگه: “مامان جون داری این ساعت  و این موقع شب میری بیرون؟ آدم  درست حسابی که این ساعت از خونه بیرون نمیره… خانواده های درست حسابی بچشون این ساعت خوابه!”

این ها رو برای مثال گفتم، می خوام بفهمید که احساس خودتون به موضوعات معنوی رو به پای خدا نزارید، به پای دو چیز بزارین یکی این که بد منتقل شده و یکی این که خودت هم دنبالش نرفتی و پیگیرش نبودی.

ببینید برای مثال: واقعا این همه که دنبال رنگ مو رفتی و شناختن مدل های رنگ مو رو ، انقدری که دنبال طعم قلیون رفتی که کدومش سبک تره؟ کدومش سنگین تره؟

کدوم برندش خوب تره؟ کی ارزون تر میده؟کی گرون میده؟ مهمونی  و دور دور الان کجاست؟ دخترها بیشترن؟ پسرها بیشترن؟ این چه شکلیه؟ اون چه شکلیه؟ این چه کار کرد، اون چه کار کرد؟ خدا وکیلی یک دهم این وقت رو دنبال قرآن رفتیم؟ دنبال راهکارهایی که خدا بهمون نشون داده رفتیم؟

ما راهکارهایی روکه استفاده کردیم راهکارهای آدم های دیگه بوده

داستان حضرت موسی در قرآن؛ از یک نگاه تازه
داستان حضرت موسی در قرآن؛ از یک نگاه تازه

موسی قوم بنی اسراییل رو نجات میده

موسی این قوم رومیبره یه جا میگه بیاین بنشینید باهم کار کنیم، من رو ذهنتون کارمی کنم یعنی آموزش ها، قوانین آسمانی، چیزهایی که درسته و شما رو به سعادت و خوشبختی میرسونه به شما نشان میدم واز بردگی شما رو نجات میدم واین مسیر شما رو تبدیل میکنه به نقطه ثقل جهان هستی خودتون و اشرف مخلوقات… واین کتاب درروند رشدتون اگر مرحله و مسیر رسیدن به جایگاهی مانند موسی، عیسی، علی، حسین حسن نبود اصلا این مثال ها رو نمی زد.

ببین یک سری نمونه های عملی برای من و شما قرارداده و مسیرشون هم قرار داده که بگه اگر این مسیررا طی بکنی توهم میتونی به جایی برسی که زندگی خودت رو شفا بدی… باور کن به مقدساتم قسم میتونی شفا بدی زندگیت رو… شفا یعنی چی؟شفا یعنی: بهبود. وقتی شما یه جوونی میاد پیشتون مثلا یه دختر خانومی میاد پیشتون میگه مثلا من عاشق یه پسری شدم، پسره بهم محل نمیزاره، بعد من قرص خوردم، خودکشی کردم، پسره بهم خیانت کرده و…

مثلا شما به عنوان یک مادر با تجربه، مثلا شما به عنوان خواهر بزرگ تر، به عنوان کسی که دو تا کتاب خونده بهش می گین: ببین عزیزه من تو باید تمرکزت روی خودت باشه، این دنیا خیلی زیبا تر از اینه که تو بخوای دنبال کسی بیافتی که دوستت داشته باشه… حالا فرض می کنیم شما این حرف و به اون آدم می زنین و اون آدم تغییر می کنه…خوب این خانوم به نظرتون چه کار کرده؟ شفا داده دیگه… چرا فکر می کنین عجیب غریبه؟ بابا خیلی ساده و راحته باور کنین.

 بزرگ ترین معزلی که من راجب خانوم ها میتونم بگم و باور اشتیاهی هست، اینه که خانوم ها اینکه بتونن به خودشون تکیه بدن سخت ترین کار کره زمینه براشون! خانم ها نه قدرت فیزیکیشون کمتره، نه قدرت ذهنیشون کمتره، نه قدرت روحیشون کمتره، نه دسترسی شون به خدا کمتره، والا بیشترهم هست که کمتر نیست. از اون طرف آقایون بهشون القا شده که باید کفش آهنی به پا کنن، مگه به این سادگی هاست مسئولیت زندگی؟

وقتی دورهم جم می شین با خودتون میگین تو این وضعیت مگه کسی می تونه ازدواج کنه، یه جهیزیه پانصد میلیون، عروسی بخوای بگیری میشه یک میلیارد! چهار ماه بعدشم میخوان طلاق بگیرن باید مهریه بدن… یعنی جلو جلو پیش بینی می کنن برای اون جوون. و اون جوون رو کلا پشیمون می کنین، یعنی طرف یه اسلحه دستشه و به سمت هم دیگه تیر اندازی می کنین انگار که چون به سمت خودتون تیر اندازی کردن فکر می کنی کار درستیه پس میگی من هم به سمت همه تیراندازی می کنم.آقا جان نکن، عزیزم نکن …

داستان حضرت موسی در قرآن؛ از یک نگاه تازه
داستان حضرت موسی در قرآن؛ از یک نگاه تازه

داستان چهل روز خلوت موسی؛ چرا باز هم گاوپرستی کردند؟

برگردیم سراغ بحثمون حضرت موسی این قوم رو برداشت برد و آموزش داد، روی روح و روان و ذهن و مغزشون و باورهاشون کارکرد، بعد بهشون گفت: من نوکرتونم! ولی من یه چهل روزی با خدا کار دارم و میخوام با خدای خودم خلوت کنم. فکر کن موسی این قوم رو از اوج بدبختی و بردگی و بیچارگی نجات میده و در تمام روزها و سال هایی که کنار هم بودن روشون داشته کار میکرده، میگه بابا من باید با خدای خودم خلوت کنم من چهل روز میرم و برمی گردم و تو این چهل روز هم این کارهایی که بهتون میگم رو انجام بدین.

موسی چهل روز میره با خداوند خلوت میکنه  و بد از چهل و چهار روز برمی گرده می بینه قوم بنی اسراییل دارن گاو می پرستن و برگشتن به گاو پرستی…  و مثال های واضحی در زندگیامون هست که نشون میده ایمان و اعتماد صفره. هرکاری رو شروع می کنی ده روز انجام میدی نتیجه نمی گیری و رها می کنین و به حال قبلیتون بر می گردین…

خانواده ارصلان یک سبک زندگیست.

بیشتر بخوانیم

سوالات متداول

آیا داستان حضرت موسی فقط یک روایت تاریخی است؟

نه، یک نقشه‌ست برای رهایی از بردگی در هر دوره‌ای. بردگی امروز ما در وابستگی‌های ذهنی و فکری است؛ موسی در زمان ما نماد “رهایی آگاهانه” است.

چرا هنوز در قرن ۲۱ از مفاهیم معنوی صحبت می‌کنیم؟

چون تکنولوژی می‌تواند ظاهراً ما را آزاد کند اما ذهنمان را بیشتر درگیر کند. معنویت راه اتصال به حقیقت درونی و کنترل ذهن است، نه عقب‌ماندگی.

چطور می‌توانم بدون حس اجبار، معنویت را وارد زندگی کنم؟

اول احساس خودت را از "اجبار مذهبی" جدا کن. معنویت را به عنوان یک مسیر رشد شخصی ببین، نه دستور از بیرون. از خواندن و شنیدن بدون قضاوت شروع کن.

ما چطور “گاوپرستی مدرن” می‌کنیم؟

وقتی گوشی، آدم‌ها، پول یا تأیید دیگران را در مرکز زندگی‌مان می‌گذاریم، همان‌جا داریم گاوی می‌پرستیم. اصل معنویت یعنی وصل‌شدن به سرمنبع درون خودمان.

چطور می‌توانم مثل حضرت موسی بر خودم کار کنم؟

با سکوت، خلوت، تمرین ذهن‌آگاهی. با پایش فکر، احساس و باورهایی که بدون آگاهی وارد ذهن شده‌اند. یک چهل روز خلوت برای خودت بساز.

آیا ارتباط معنوی به معنای بریدن از زندگی مادی است؟

کاملاً برعکس. معنویت واقعی کمک می‌کند زندگی مادی‌ات با معنا، خلق‌گر و به‌سامان باشد. معنویت یعنی تسلط، نه طرد زندگی.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

من ارصلان اسدی با بیش از ۱۲ سال تحقیق و بررسی در مورد علوم معنوی مختلف و خوندن کتاب های موفقیت و تحقیقات تخصصی در مورد موضوع موفقیت مالی و عشق و داشتن آرامشی پایدار تونستم به نتایجی برسیم به راهکارهایی برسم که میتونه تورو یا هر کسی که حتی باور نداردو در زمانی منطقی به خواسته هایی برسونم که شاید سالهاست خاک روشونو گرفته و فک میکنه که نمیتونی داشته باشیش و کاملا برات دست نیافتنی شده

کلاس ها :
Blog

وبلاگ

خانهپروژه‌هاحساب‌کاربریارصلانی هامدیتیشن

بچرخون و جایزه ببر!

برای دیدن جوایز و چرخوندن گردونه رو دکمه زیر بزن