در این مقاله میخوانیم :
در مقاله پروژه ی میلیاردرهای خود ساخته قسمت دوازدهم : به حرفشون گوش کنی باختی ، راجع به قوانین ثروت الهی صحبت می کنه که ماها با رعایت نکردنش وضعیت مالی بد رو تجربه می کنیم، وضعیت مالی معمولی و تجربه می کنیم. ما با رعایت نکردن قوانین ثروت الهی و با رعایت کردن قوانین عمومی، قوانین جامعه در مورد پول، رویاهامون همیشه رویا باقی می مونن. یعنی ماشین خوب، خونه ی خوب، لباس و مسافرت خوب، زندگی خوب، آزادی زمانی و مکانی فقط همیشه تو ذهن ما یه رویا میمونه.
میلیاردرهای خود ساخته قسمت دوازدهم : به حرفشون گوش کنی باختی:
با اراده و باور و تلاش به همه موانع زندگیت غلبه کن:
با رعایت نکردن قوانین ثروت الهی، قوانین ثروت الهی اون قوانینی هستند که در خانواده، جامعه، مدرسه، دانشگاه به ما یاد داده نشده ان. قوانین ثروت الهی دقیقا اون قوانینی هستند که دقیقا برعکسش به ما یاد داده شده که پول نیست، که برای رسیدن به ثروت باید پول و از دهن شیر دربیاری بیرون، که باید زرنگ بازی بلد باشی
که باید کلک بلد باشی، که باید دروغ بلد باشی، که باید کلاه سر مردم گذاشتن بلد باشی، که باید پاتو بزاری روی شونه همکارت بری بالا، اینا قوانین عمومی و اکثریت غریب به اتفاق جامعه ای که توی دنیا نه فقط ایران داره زندگی میکنه و افکارش راجع به پولدار بودن و ثروتمند شدن از این دسته افکار.
ما با هم دیگه در ابتدا، برای اینکه یه آسمون خراش و بسازیم بره بالا، این خونه خرابه رو که داریم باید اول خراب کنیم، بعد یه زیر ساخت و فونداسیون قوی بسازیم که بتونیم بریم بالا. یعنی اول باید افکار غلط قدیمی، یعنی باورهای غلط قدیمی، اون قوانین اشتباهی که تبدیل شده به معیار و الگو و اعتقاد و باور شده تو ذهنمون رو بشکنیم تا بتونیم این استخون رو جوش بدیم.
بیشتر بخوانید : تکنیکی که باهاش میتونی زندگیت رو دگرگون کنی
میخوام یه مثال بزنم، یه داستان بگم مهم نیست این داستان دقیقا این چیزی که من میگم یا چیز دیگه. میخوام مفهوم و اصل داستان و بگم. شاید قبلا این داستان و گفته باشم، دوتا جوون میخواستن از یه رودخونه ای رد بشن و از این دست رودخونه برن اون دست، این رودخونه خیلی پر خروش بوده، خیلی وحشی بوده، طغیان کرده بوده و اونها مجبور بودن رد بشن.
هی این به اون میگه نمیشه، این به اون میگه بی خیال، آخرش تصمیم میگیرن برن، همین که میرن تا وسطای راه جفتشون رو رودخونه میبرتشون. شروع می کنن به تقلا کردن و تلاش کردن برای اینکه خودشون و نجات بدن، شروع می کنن به زور زدن برای اینکه خودشون و نجات بدن و غرق نشن که نمیرن. اونجا دیگه بدهکاری براشون مهم نبوده، سر درد و کمر درد و پا درد براشون مهم نبوده، اونجا دیگه کی راجع بهشون چی فکر میکنه براشون مهم نبوده، فقط میخواستن تلاش کنن که خودشون و نجات بدن.
اهالی این روستا داد و فریاد اینارو که می شنون میان که این ها رو نجات بدن و اون هام هرچقدر تلاش می کنن که اینارو نجات بدن نمیشه که نمیشه، اونا شروع می کنن به اینکه به اینا بگن آقا تلاش نکنین هیچ راهی وجود نداره که بتونین خودتون و نجات بدین، بیخود زحمت نکشین و تلاش نکنین. بی خیال، ول کن! یکی از این دو نفر حرف اینارو گوش میده و تلاش نمیکنه و غرق میشه و می میره و تموم شد و رفت!
اون یکی حالا تلاش و تلااااش تا در نهایت خلاصه کنم داستان و که خودش و نجات میده و میاد بیرون. موقعی که میاد بیرون همه میگن بابا تو چیکار کردی هیچ کس تا حالا نتونسته جون سالم از اینجا به در ببره، اصلا تا الان ما نتونستیم هیچ کس و نجات بدیم. اینار هم سعی خودمون و کردیم ولی نشد، چطوری اصلا مگه میشه؟ آقا با اینکه صحبت میکنن میبینن هیچ ری اکشنی نداره متوجه میشن این نفر دومی که خودش و نجات داده کر بوده و فکر میکرده اینا دارن تشویقش میکنن که تو میتونی، ایول، دمت گرم، تلاش کن!
بی اعتنایی به محدودیت ها راهی به سوی موفقیت:
درس اخلاقیش چیه؟ مفهوم داستان و بگیرها! ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت سخن می گویند. بابت بهت میگه پاهاتو از گلیمت درازتر نکن، مامانت بهت میگه ما بابامون پولدار بود یا مادرمون پولدار بود، ما بابامون سوار بنز شده، ما بابامون نقاش بوده، معمار بوده، ما بابامون یوتیوبر بود یا مادرمون، ما بابامون بلاگر بود یا مادرمون، رفیق و دوست و آشنا و پدر و مادر و جامعه و هر کسی که تو میتونی راجع به رویات باهاش حرف بزنی، راجع به ایده ات، راجع به فکرت، راجع به تصمیمت، راجع به اینکه میخوای میلیاردر بشی، میخوای پولدار بشی، میخوای بنز سوار بشی، میخوای تو خونه خوب زندگی کنی، میخوای و میخوای و میخوای…
راجع به خواسته هات باهاش صحبت بکنی، اونا شروع می کنن افکار خودشون و بهت منتقل می کنن و از اونجایی که اکثریت و نود و هفت درصد آدم هایی که تو کره ی خاکی تجربه زندگی و تجربه می کنن افکار کوچیک و تنگ، افکار خشکی دارن شروع می کنن به تبدیل کردن تو به خودشون. تو رو شبیه خودشون کنن، میخوان تو هم شبیه خودشون فکر کنی، میخوان تو هم شبیه خودشون زندگی کنی، میخوان تو هم عادی بودن و بپذیری، میخوان تو هم بیخیال رویاهات بشی.
میخوان کاری کنن که تو هم جسارت دنبال کردن رویاهات و از دست بدی، میخوان تو هم دیگه بزرگ فکر نکنی، میخوان کاری کنن که تو هم راضی باشی به رضای خدا، تو هم قانع باشی، همین که هست دیگه، یه سقفی و یه نونی و یه برو و بیایی و به شغل دیگه من چی میخوام. بنز و بی ام و تو این وضعیت، تو این مملکت و اقتصاد، بابامون و مادرمون، کی تو آبا و اجدادمون تونست، اونی هم که تونست مالشو شریکاش کشیدن بالا چی به ما رسید؟
میخوام معمار شم، نجار شم، فوتبالیست شم، میخوام بازیگر بشم، مغازه دار، فروشنده، میخوام یوتیوبر شم، میخوام قهرمان کشتی شم، میخوام بترکونم، اینکار و اونکار، هر چی تو ذهنته! میری برای پدر و مادرت میگی شروع می کنن به مخالفت کردن، به زدن مثال هایی که به تو ثابت کنن نمیشه، پاتو از گلیمت دراز تر نکن، خیال پردازی نکن، رویا پردازی نکن، واقع گرا باش، منطقی فکر کن، سنت دیگه رفته بالا، تو اگر بخوای زمانت و هدر بدی به خودت میای میبینی سی و پنج سالت شده همین کاری هم که داری از دستت میره.
بچسب درس رو بخون برو یه کاری که بیمه داره، برو وایسا یه مغازه ای کارت و بکن، همین حقوق رو هم از دست ندی، همین کار و هم از دست ندی، پسر خوب، دختر خوب، مردم دنبال همین کاری ان که تو آغش کردی و میخوای از دستش بدی. میخوای بری دنبال رویا؟ دنبال بازیگری و نقاشی، دنبال تئاتر و فوتبال و دنبال فلان و دنبال بهمان… بابا دختر و چه به این حرف ها، پسر و چه به این حرف ها، تو این سن فیلت یاد هندوستان کرده؟ اینا همون داستان اس که هی بهش میگفتن نکن، نمیتونی خودت و نجات بدی، بیخیال…
از نا امیدی تا پیروزی، داستان هایی از موفقیت و انگیزه:
یه مدت زمان و باید برای خودت مشخص کنی، نود روز، تحت هر شرایطی تو این نود روز دوتا فیلتر باید تو گوشت بزاری تمام کلام ها، حرف ها، تجربیات، داستان هایی که احساس ناتوانی به تو منتقل میکنه، احساس نا امیدی به تو منتقل میکنه، احساس اینکه نمی شه، احساس اینکه بی خیال شو، ببین تو در مسیر رویات بمیری بهتر از اینکه شبیه یه جنازه متحرک زندگی کنی.
تو در مسیر رویاهات بمیری بهتر از اینکه بری تو قفس و راضی شی به چهار تا دونه ای که ماه به ماه بریزن جلوت، تو در مسیر رویاهات جون بدی بهتر از اینکه تن بدی به شرمندگی، تن بدی به ذلت، تن بدی به محدودیت، تن بدی به زندانی که دیوارهاش نامرئیه، ذات تو و طبیعت تو جسور بودن، دات تو و طبیعت تو اشرف مخلوقاته که متاسفانه این کلمه تبدیل شده به کلیشه دیگه. ذات تو و طبیعت تو بزرگ فکر کردنه.
ببین من انگیزشی صحبت نمیکنم بگم آی بلند شو برو جر بده، پاره کن، بترکون، میگم بزرگ فکر کن و کوچیک عمل کن، میگم برو دنبال رویات، میگم قدم بردار، خب اگه یکی به علیرضا بیرانوند میگفت بابا مادرت یا پدرت دروازه بان بوده خیال بافی نکن، رویا بافی نکن، بگیر بشین سر جات، برو گله رو ببر بیرون، نمیشد این حرف و بهش بزنن؟
فکر میکنی این حرف هارو بهش نزدن؟ به نوید محمدزاده، به علی دایی، به عادل فردوسی پور، به پژمان جمشیدی، به جواد عزتی، اینارو میگم چون می شناسین همه رو، مثل اینا خیلی تو جامعه هست ولی خب سلبریتی و معروف و مشهور نشدن که برن جلو دوربین. انقدر هست بازاری تو تهران ده دهنه مغازه داره توپ الان تکونش نمیده، با اعتبارش میتونه ده تا ساختمون بسازه بره بالا بدون اینکه هزار تومن پول خرج کنه.
بعد مثلا میبینی این بچه روستاس، از روستا توی یه سنی بلند شده اومده تهران رفته گارسونی کرده تو همون رستوران خوابیده، آش خوری کرده بعد خودش یه دکه زده بعد خودش مثلا گاری داشته بعد مغازه اجاره کرده و… الان توپ تکونش نمیده. احد عظیم زاده! اینارو نکن برای خودت این جمله ای که میگن انگیزشیه وای به تو انرژی میدن، نه! جسارت داشتن و شجاع بودن و حرکت کردن و بزرگ فکر کردن طبیعت انسانه! ذات تو هست.
میلیاردر بودن حق طبیعی تو هست، دغدغه نداشتن طبیعت تو هست مثل اینکه تو طبیعت عقرب نیش میزنه، مثل طبیعت شب که تاریکیه، طبیعت روز نورانی بودنش هست، طبیعت تو اینکه ثروتمند باشی، آزادی مالی داشته باشی، تو نیومدی به اینجا که لنگ پوشک بچه باشی، نه اینکه لنگ یه دست لباس باشی بخرم یا نخرم به خاطر پولش، مسافرت خوب نمیتونم برم چون مرخصی ندارم. یه هدیه خوب نمیتونم برای زنم، بچم، مادرم، پدرم بگیرم، شرمنده خودم و زن و بچه ام.
رویا پردازی و عمل: 90 روز تا تغییر زندگی :
نود روز تصمیم می گیری که کر باشی، نود روز تصمیم می گیری! برین هادی چوپان و نگاه کنین میگه من گوشام زیاد می شنید همش دعوا میکرد و… به خدا گفتم خدایا! خدا این توانایی و ازم گرفت، گیراییم اومد پایین دیگه خوب نشنیدم باید با سمعک می شنیدم، همین باعث شد تمرکزم بزارم روی هدفم و رویام، حالا بابای هادی چوپان بهش می گفت که بابا مستر المپیاد چیه؟
رویا پردازی و این حرف های انگیزشی چیه منطقی باش کی تو ایران با این قانون ایران با این وضعیت قوانین، با این خرج های سنگین پرورش اندام و بدنسازی میتونه؟ گچ کاری میکرد بعدش میرفت باشگاه، انگیزشی؟ رویاتو زندگی کن! به خاطر هیچ کس، به خاطر هیچ حرفی و به خاطر هیچ اتفاقی دست از رویات نکش! و ثروتمند بودن بزرگ ترین نشانه ی خدا باور بودنه! مهم ترین نشانه انسانیت و انسان بوده.
اگر میخوای به فقیر ها کمک کنی ثروتمند شو، اگر میخوای به خانواده ات کمک کنی ثروتمند شو، اگر میخوای به خودت کمک کنی ثروتمند شو، با ثروت میتونی لبخند بیاری روی صورت بچه ات، زنت، همسرت، مادرت، پدرت، میتونی دستی بشی از دستان خداوند که باعث روزی رسیدن و روزی رساندن به زندگی خیلی ها میشه.
از شرایط محدود برای خودت سد نساز:
برو یه جا بنویس 90 روز تصمیم می گیرم که کر باشم، 90 روز تصمیم میگیرم که نشنوم، تمام تمرکزم رو میزارم روی یه مهارت، تمام تمرکزم و میزارم روی اون رویاهه، نمیدونم چیه؟ فوتبالیست میخوای بشی؟ بازیگر میخوای بشی؟ فروشنده خوب میخوای بشی؟ مغازه دار، حجره دار و فرش فروش؟ نمیدونم! برو و برو و انقدر راجع بهش تحقیق کن، مطالعه کن، تصویرسازی کن، انجامش بده، خرابش کن، خرابکاری کن، دوباره انجام بده.
خرابکاری کن و دوباره انجانش بده و انقدر اینکارو انجام بده تا ببینی چطوری کائنات درهارو به روی زندگیت باز میکنه، پازل و کنار هم می چینه، آدم ها و فرصت ها و موقعیت ها و شرایط و سر راهت قرار میده تا تو هم بشی هادی چوپان صنعت خودت و زمینه خودت، تا تو هم بشی الهه قمشه ای صنعت خودت، ادیسون صنعت خودت، انیشتین و علی دایی حوزه خودت… تو هیچی کم نداری!
همین امکانات و شرایطی که الان داری کافیه! تو بهترین زمان و بهترین شرایط و موقعیت ممکنی! منم جوون همین دلار و همین مملکت و همین اقتصادم! نگذار اینارو برات بکنن بهونه که تو ذلت و شرمندگی زندگی کنی.
از خدا میخوام آنچنان ثروتی بهت بده که بشی دستانی از دستان خداوند که خیلی ها با دیدنت تصمیم بگیرن بلند بشن و زندگیشون و عوض کنن.
بدون دیدگاه