سمینار انفجار نور قسمت2: تفاوت سطح آگاهی و تاثیر آن بر زندگی
تفاوت سطح آگاهی و تاثیر آن بر زندگی: اولین باوری که در ذهن من و شما باید شکل بگیره، به عنوان اشرف مخلوقات، به عنوان یک ابر انسان، به عنوان یک انسان کامل، کلمات و اسم های قراردادی هستند. ما اینجا کل صحبتامون از اول تا اخر وقتی جلو بریم متوجه می شید حتی من با اون چیزی که تو فکر می کردی از من شنیدی متفاوت باشم. چون تا امروز شما در یک لول و یک سطح دیگه بودید و امروز شما از طبقه سوم میاین به چهارم.
مثل این میمونه که بچه تو چهار سالگی از مامانش می پرسه مامان جون من چه جوری به دنیا اومدم؟ قطعا نمی تونه جواب دقیق بده، اما اون بچه دیگه نمیاد تو بیست و پنج سالگی این سوال و بپرسه. سطح آدما وقتی متفاوت میشه آگاهیی که دریافت می کنن از جهان هستی، آگاهایی که حتی از یک جمله یا حتی از یک آیه دریافت بکنن متفاوته.
قدرت تغییرات ذهنی: از کلام تا عمل
من به همه وقتی وارد کلاس می شن، وارد ابرانسان یا وارد هر کلاس دیگه ایی می شن، مثلا می گم کتاب کیمیاگر و بخونید بعد طرف مثلا بعد از یک هفته به من پیامم میده. میگه من این کتاب و دو سال پیش هم خوندم. اون موقع هم خیلی قشنگ بود اما الان یه سری چیزا دارم می فهمم که اصلا اون موقع اینارو نمی دیدم. چون مغز شما با توجه به فرکانس، موقعیت، ارتعاش …
. هر کوفت و زهرماری که اسمشو میزارن، در موقعیتی شما را قرار میده که فرکانس های بالاتر و فرکانس های پایین تر تماما فیلتره. واضح ترین مثالی که ممکنه همتون هم شنیده باشید می دونید چیه ؟ رادیو ! شما وقتی که رو فرکانس رادیو ورزشی، رادیو قرآن یا رادیو فردارو دیگه نمیشنوی. وقتی رفتی رو رادیو جوان دیگه اون وری رو نمیشنوی.
مهمترین باوری که در ابتدای این جلسه و در شروع این جلسه و همایش و دورهمی وو در شروع این قیام و انقلاب درونی و این روولوشن و این تحول درونی که باید در مغز و زندگی و شما در کلام شما در ذهن شما و و در عملکرد شما هر آن چیزی که شما می شنوید: توکل، ایمان، شکرگذاری، نمیدونم رویا پردازی … این سه مرحله ایی که من گفتم ترتیبشه! ابتدا در کلام، بعد در ذهن و بعد در عمل باید اتفاق بیفته.
بیشتر بخوانید : سپاس از خدا برای بیداری دوباره
امروز روز آگاهی توئه: هرچیزی که بخوای توی زندگی شدنیه
من اگر باور اینو داشته باشم که نمی شه واقعا نمی شه! امروز می خوایم متوجه بشیم، امروز می خایم آگاه بشیم، امروز می خوام تصمیم بگیریم، امروز می خوایم به عنوان یک سمینار به عنوان یک همایش دورهمی به این قضیه نگاه نکنی که چار نفرم دور و برت نشستن حال اومدیم یه ذره کنار هم دست بزنیم، وای استاد وای قشنگ بود وای خوب بود من اینجوری من اونجوری نه!
تو امروز با خودت با خدای خدای خودت و تمام این کیهان یه پیمان و یه قرار داد قراره ببندی: که زندگی خوب برای من شدنیه، که رسیدن به ثروت برای من شدنیه، که رسیدن برای عشق برای من شدنیه که رسیدن به آرامش برای من شدنیه.. که رسیدن به حال خوب برای من شدنیه که رونق پیدا کردن در کسب و کارم حتی تو روستایی که هیچ کس تا الان اون کسب و کار و نداشته و هیچ کسب و کاری تا الان رونق نداشته، برای من شدنیه چون من فکر نمی کنم به اینکه انسان ها به اینکه انسانها به چیزی غیر ممکن می گویند.
برای تمام فکرایی که تو سرته حتما مسیر و راه حلی هم وجود داره
دقیقا همون کلیپی که راجع به زنبور براتون گذاشتم، زنبور اصلا از نظر ایدئولوژی و علمی تا امروز انسان در مورد المان های لازم برای پرواز کردن بهشت دست پیدا کرده ، اصن غیر ممکنه اون بشر بتونه پرواز کنه اما زنبور به اینکه انسان به چه چیزی میگه غیر ممکن کاری نداره. مادربزرگ دختر و پسراش رفته بودن براش کارت بانکی گرفته بودن، بهش می گفتیم که مامان جون کارتتو بده مثلا باید بریم کارت به کارت کنیم.
می گفت ای ننه جون پول منو ندزدن. یه یک روزی کارت به کارت کردن شما ببینید اصلا حرف من برای من و شما یه ذره غیر قابل لمسه. چون من دارم روزی 10 تا کارت به کارت م کنم چه چیز مسخره ایی هستن راجع بهش حتی بخوام حرف بزنم. در همین مملکت، در همین دنیا در همین کره خاکی یه روز کارت به کارت کردن با گارد مردم روبه رو شده با گارد کسایی که نمی تونستن تغییر و بپذیرن.
پدربزرگ من فکر می کرد حتما باید بره تو صف بانک پیش پرداخت برق و بده یه رسیدم بهش بدن! این رسیده نشان بر اینکه که پول برق پرداخت کردم. اگه رسید وبه من ندادن من از کجا از کجا ثابت کنیم که یه روزی اینجوری شد؟ من می خواهم بفهمید که اگر فکری در سر شما هست و الان راه حل و مسیری برای رسیدن اون به اون نیست، دلیلی نداره که راه حلی وجود نداره، من می بینم من می شنوم، من در ارتباطم هم با شما هم با تمام اقشار جامعه.
من دغدغه های خودم روزی که نووجون بودمو می ئونم. من دغدغه های اون کسی که اجاره خونه داره بچه داره زن داره بازارش خوب نیست و می دونم. من دغدغه مادری که سرپرست خانه واره دو تا بچه رو داره بزرگ می کنه رو می دونم. من دغدغه دختری که خانوادش دارن بهش فشار میارن و نمیزارن بره سرکار و میدونم. من دغدغه مردی که هر روز و هر شب پاشو با شرمندگی میزاره بیرون و با شرمندگی میاد تو و میدونم.
من دغدغه یه پسری که تمام فکر و ذکرش اینه که پول در بیاره بره دختر بازی کنه و می دونم. و شما میخوام امروز اینو متوجه بشید که آقا مقصد تو هر جا که هست، هر چیزی که می خوای بهش برسی هرجا که قراره بری . کلا مد آل عمران شما به هر سمتی که بخواید برید هدایت می شید به همون سمت. اصلا این نیست که ارصلان تو الان دزدی؟ ما جلوتو می گیریم نمی زاریم تو دزدی کنی. جهان هستی شما به هر سمتی که می خواین برید به هر چیزی که بهش بگید شدنی، هر چیزی که در ذهن شما شدنی باشه اون برای شما اتفاق می افته.
کلمه نمیشه و نمی تونم در قرنی که شما دارید زندگی می کنید وجود نداره.
التماس می کنم بهتون نون نشدن رو از ذهنتون حذف بکنید. نون نمی تونم رو از ذهنتون حذف بکنید. امروز اگه نشستی و نگران اینی که پول اجاره سالن تو بدی، پول اجاره کسب و کارتو بدی یا بری یه شغل پیدا کنی یا یه کار پیدا کنی، باید بهت بگم که بابا اون یارو نشسته اونجا داره سفر به کره ماه ثبت نام می کنه. اصلا لحظه ایی که این فکر اومده تو سرش خدا بین من و شما قاضی هیچ کس تا الان همچین کاری نکرده. برای اولین بار تو ذهن من و شما میاد که بریم کره ماه. خدا وکیلی بعدش ما چی فکر می کنی؟
ای بابا کره ماه! خدا تو قران، بابا ول کن نشستیم داریم زندگیمونو می کنیم برای چی این کارو کنیم؟ بیکاری؟ خالت عمت عموت دایی اینا چی میگن؟ بشین بابا یه درسی بخونی یه کاری پیدا کنی یه بیمه ایی داشته باشی یه حقوق ثابتی داشته باشی زن و بچه رو ول کنی بری پاشی سفر به کره ماه؟ دیوونه شدی ؟ پس کلمه شدنیه، کلمه می شود، کلمه ی می توانم، منم می تونم سوار ماشین مورد علاقم بشم، منم می تونم زندگی مورد علاقمو داشته باشم…
منم می تونم اون حال خوب اون آرامش اون شعف و تجربه کنم. به شما ثابت خواهم کرد که می تونید تجربه بکنید. به شما روزی ثابت خواهم کرد که جلوی من ایستید و با تمام وجودتون اشک می ریزید که اون روزی که من تو این سالن همایش نشسته بودم می گفتم بابا این چی داره می گه؟ اینم از درد ما خبر نداره ها، اینم از زندگی ما خبر نداره ها، نفسش از جای گرم بلند میشه. دیگه تو نمیدونی که من یک ماه تمام به خاطر قهر با پدر و مادرم تو انباری خونه رفیقم می خوابیدم.
من سه ماه سه ماه با خونه قهر می کردم لباس تنم عوض نمی شد ،خدا شاهده صبحانه نهار شام رفیقام میزاشتن جلوم، دیگه من از شدت خجالت داشتم آب می شدم. من تو پارک خوابیدم، تو ترمینال خوابیدم، دستفروشی کردم، بدبختی کردم بیچارگی و درموندگی کشیدم. مقایسه شدم تحقیر شدم…
اوج اینارو من تجربه کردم من برای بچه های خیلی تر دور همی ها گفتم. بابا تمام خانواده ما می نشستن دور یک میز محاکمه تشکیل می دادند و همه می خواستن یک صدا به ارصلان ثابت کنن که این کارت بده، این ورزشه که میخای بری بده؛ این لباسه بده… همه چی بده! تو فقط داری غلط فکر می کنی! همه اینا دور هم جمع می شدن که منو محاکمه کنن و به من ثابت کنن که تو داری غلط فکر می کنی! ولی باور کن اینا هرچی با من اینجوری رفتار می کردن من مصمم تر میشدم.
باور کن کلمه “می تونم” تو زندگی تو معجزه کنه
حالا اون موقع برای یه هدف اشتباه بود، الان اینجام و تو این موقعیتم و شما تو این موقعیتی. می خوام اینو امروز بهتون بگم که همین اولش پامو از اینجا گذاشتم بیرون جو گیرم! یه رخ متفکرم گرفتم ، انرزپی هم دارم لباس قشنگامم پوشیدم… الان همه چی خوبه وای من می توانم وای می شود وای چقدر انرژی خوبی بود.
نه اون لحظه ای که تنهایی و سنگ داره از زمین و آسمون برات می باره، مادرت پدرت شوهرت زنت همسرت، بچه ت اشکتو در اوردن زار زار داری گریه می کنی از همشون که طاقتتو تاپ میارن… اون لحظه من می شود و می توانم رو الان دارم تدریس می کنم. کلمه قشنگ حرف قشنگ یه نفر دقیقا می تونه بیاد اینجا یه ضبط صوت بیاره من این صداهارو ضبط می کردم و پلی و تموم شد و رفت…
اینا تا زمانی که تبدیل به مرحله عملی نشه یعنی اون لحظه ایی که با همسرت دعوات می شه با بچت دعوا میشه، با پدر یا مادرت دعوات می شه، چکت برگشت می خوره… یه اتفاق ناخواسته برات پیش میاد، اون لحظه رو من می خوام. یه آینه گیر بیاری و بری جلوش بگی من می دونم که می تونم، من می دونم که میشه. مگه یوسف نبود که رفت ته چاه؟ داداشش مگه ننداختنش ته چاه؟ مگه به جرم غلط و به بی گناهی ننداختنش زندان؟ مگه بیشتر تو زندان نبود چی شد در نهایت؟ دیگه من بدتر نیستم که! عزیز من اتفاق بدتری که منظورمه برام نیفتاده که ؟
من می تونم و میشه این تکرار و مرور این کلمه و فکر، باور کنید ویران می کنه زندگی شمار رو. باور کنید که بزرگ ترین باگ و نقصی که من در این سیستم آموزشی پیدا کردم اینه که سعی میکنن مردم و انسان ها رو بفرستن دنبال زیر بغل مار، به اینکه چرا پنگوئن زانو نداره؟ ببین من میبینم که یه سریا میان میگن ببین می تونی یه فن عجیب و غریب به من بگی که شوهرم اومد خونه بیفته پامو ماچ کنه؟ آخه نمیشه ک…
جلوتر بریم راجع به اینا صحبت می کنیم. یا میشه یه چیزی به من بگی بابام اومد 500 میلیون پول بده من برم مهاجرت کنم ؟ بعد هر چی هم بهتون میگن اون ذهن شما کارشو بلده دیگه… خدا می فرماید: ” باری نیست که ما با بندمون صحبت کنیم و در لابه لای کلمات من شیطان با شما حرف نزنه” یعنی یه احساس نا امیدی میاد که می تونم سه ثانیه بعد ملا پارتنرت شوهرت هر یکی زنگ می زنه یه جوری سرتا پاتو میریزه بهم که دیدی گفتم بعد می گی دیدی گفتم!
اصن دنیا برای ما تو بوده همین بوده، همین مدلی بوده. پس شدنیه تحت هر عنوانه می فهمی با توجه به شرایط نیست. روزی که خوشگل ترم نیست، روزی که خوش تیپ ترم روزی که اوضاع بهتره نیست. روزی که دخل مغازه رو باز می کنم و با خودم میگم به به دیدی میشه… این تاثیر اون کلماته هاااا نه! اوکی؟ اون روزی که من خالیم معتقدم که می شود چون شکست موفقیتی است که می خواهد خودش را در ابعاد بزرگ تری به نمایش بگذارد…
بدون دیدگاه