تا حالا شده احساس کنی زمین و زمان دست به دست هم دادهاند تا اوضاع بر وفق مرادت نباشد؟! هر جا میری، انگار خوش شانسی قهر کرده و دست رد به سینهات زده. اما چرا؟ آیا بدشانسی یک طلسم است؟ یک ویژگی ذاتی؟ یا شاید فقط یک طرز فکر اشتباه؟ بیا با هم بررسی کنیم.
باور به بدشانسی؛ اولین قدم به سمت شکست!
خیلی وقت ها آدمها وقتی که چند بار پشت سر هم توی کار یا زندگیشون شکست میخورن، سریع به این نتیجه می رسن که «من کلاً آدم بدشانسیام!» ولی اینجوری فکر کردن خیلی خطرناکه! مغز ما طوری ساخته شده که همیشه دنبال الگو میگرده، حتی وقتی اون الگو واقعاً وجود نداره.یعنی اگه چند بار اتفاق بد برات بیفته، مغزت ممکنه فکر کنه که این یه روند همیشگیه و تو همیشه قراره بدبیاری بیاری، در صورتی که اصلاً اینطور نیست.
وقتی خودتو بدشانس بدونی، ناخودآگاه فقط خاطرات منفی رو یادت می مونه و اتفاق های خوب رو نادیده میگیری. کم کم این ذهنیت منفی باعث میشه انگیزه تو از دست بدی و دیگه برای موفقیت تلاش نکنی.در واقع این طرز فکر میتونه خودش تبدیل به یه مانع بزرگ توی راه رسیدن به هدفت بشه. پس اگه چند بار زمین خوردی، نگیرش به بدشانسی! موفقیت معمولاً پشت یه عالمه تلاش و زمین خوردن پنهونه.

ترس از ریسک؛ قاتل خوش شانسی!
خیلی ها وقتی میبینن زندگیشون همیشه مثه یه مسیر آسفالت صافه بدون هیچ پیچ و خمی، انگار اتفاقات خوب براشون نمی افته و سریع میگن «من که آدم فوق العاده بدشانسیام!» ولی واقعیت اینه که این طرز فکر مثل یه تلهس که خودت میذاری دور و برت. یکی از بزرگ ترین قاتل های “شانس” همین ترس از ریسک کردنه.
آدم وقتی میترسه قدم توی راه تازه بذاره یا تجربه جدیدی کنه، عملاً خودش رو توی یه قالب تکراری محبوس میکنه. اما شانس دقیقاً از جاهایی سر بر میاره که انتظارش رو نداری؛ وقتی جرأت میکنی یه فرصت کوچیک رو بگیری، حتی اگه نتیجهش شکست باشه، کلی تجربه و یادگیری نصیبت میشه.
پس هر وقت حس کردی دلت نمیخواد از جای امن و راحتت پا جلو بذاری، یه نفس عمیق بکش و بگو: «باشه! بریم ببینیم چی میشه!» امتحان کن مسیرهای جدید رو، از ایدههای کوچک شروع کن و نذار ترست جلوی قدم هات رو بگیره. شاید اولش با شکست رو به رو بشی، ولی همین شکستهات میشه سکو برای پروازای بزرگترت. یادت باشه، بدون ریسک حتی یک درصد احتمال شانس واقعی هم وجود نداره!
۳. انرژی منفی؛ مغناطیس بدبیاری!
وقتی آدم توی جهانش فقط سیاهترین رنگها رو میبینه و دائم از همه چیز و همهکس غر میزنه، یک جورایی مثل آهنربایی می مونه که فقط آشغال و سیاهی و میکشه سمت خودش. این جریان انرژی منفی مثلاً از لحن حرف زدنت شروع میشه؛ از اینکه پشت سر هم میگی «اَه این وضعیتش بده»، «فایده نداره» یا «همیشه همین طور میشه».
بعد کمکم خودت متوجه نیستی اما داری همه چی رو تیره تر و سنگین تر میکنی: افکارت کدر میشه، حس و حالت خراب میشه، و اطرافیان هم از این هوای سنگین خسته می شن و کمکم ازت فاصله میگیرن. نتیجه؟ درِ فرصت ها بسته میشه، کسی دیگه تو رو معرفی نمیکنه، و شانس های جدید مثل میهمونی که درش قفل باشه دیگه نمیتونن وارد زندگیات بشن.
از اون بدتر اینه که این چرخهی منفی تبدیل میشه به عادت؛ هر بار یه اتفاق کوچیک بد میافته، مغزت سریع می پره سراغ خاطرات بد قبلی و هی تکرار میکنه: «دیدی گفتم»، «همیشه همین میشه»، «من که لیاقتش رو ندارم». اینجاست که هیچ وقت بلند نمیشی و نمیری سراغ فرصت بعدی.
برای شکستن این طلسم، باید اول برو سراغ ریشهاش: سعی کن توی هر روز فقط یک نکتهی خوب رو پیدا کنی و بهش فکر کنی، حتی اگه خیلی کوچیک باشه. موقع حرف زدن با خودت و دیگران سعی کن واژههای مثبت رو بیشتر استفاده کنی و از غر زدن کم کنی.
کمکم این آرامش کوچک انرژی مثبت درست میکنه که مثل یه آهنربای قوی شانس و فرصت های تازه رو به سمتت جذب میکنه. یادت باشه، تغییر این انرژی از تو شروع میشه؛ وقتی خودت رو از دایرهی سیاهی بیرون بکشی، شانس واقعی تازه شروع به درخشیدن میکنه!

۴. عدم برنامهریزی؛ دستورالعملی برای شکست!
خیلی از ما وقتی وسط راه میایستیم و نمیدونیم کدوم سمت باید بریم، دائم غر میزنیم که بی برنامهایم و بدشانسیم! اما واقعیت اینه که آدم های خوش شانس دقیقاً برعکس عمل میکنن: اول یک هدف شفاف واسه خودشون تعریف میکنن، بعد قدم به قدم نقشه راه میکشن تا بهش برسن. اونا می دونن برای ساختن شانس باید کار کرد، نه چشم انتظار یه معجزه نشست. وقتی ندونی میخوای کجا بری، هر مسیری می تونه اشتباه باشه و تو رو از مقصد اصلی دور کنه.
یه برنامه درست مثل GPS مسیر موفقیت عمل میکنه:
- اول مقصد رو انتخاب کن (مثلاً یاد گرفتن یه مهارت جدید، شروع یه پروژه یا پیدا کردن یه کار دلخواه).
- بعد مایلاستونهای کوچیک بذار (مثل کتاب خوندن، دوره دیدن، تمرین روزانه) تا بدونی هر هفته یا هر ماه کجا باید باشی.
هر بار که یکی از این قدمها رو برمیداری، انگیزهات بیشتر میشه و شانست برای رسیدن به هدف بالا میره. بدون این نقشه، حتی بهترین امکانات هم بیفایدهست؛ چون نمیدونی چطور ازشون استفاده کنی. پس اگه تا حالا برنامه نداشتی، همین امروز بشین براش وقت بذار و با جزئیاتش رو بنویس، چون تنها کسی که میتونه از شکست برنامه ریزیشده جلوگیری کنه، خودت هستی!
۵. مهارتهای ارتباطی ضعیف؛ محروم از فرصتهای طلایی!
افرادی که تو جمع ها غایبترن و بلد نیستن راحت حرف بزنن یا ارتباط چشمی برقرار کنن، درست مثل این میمونن که پشت یه شیشهٔ مات از دنیا فاصله گرفتن. این طوری نهتنها فرصتای طلایی مثل معرفی شدن به یه آدم موثر یا شنیدن راز یه پروژهٔ جذاب رو از دست میدن، بلکه انرژی مثبت و حس اعتماد به نفسشون هم کمکم تخلیه میشه. وقتی نمیتونی با دیگران گفت و گو کنی، حتی بهترین ایدهها و مهارت هات هم دیده نمیشن و مردم نمیفهمن که تو چه گنجینهای هستی.
حالا تصور کن که یاد بگیری چطور با حرفهات توجه بگیری، گوش بدی و سوالِ خوب بپرسی؛ یه دفعه درها باز میشه! لبخند زدن، دست دادن محکم، نگاه مستقیم و واکنش مناسب مثل مقدمهٔ یه اجرای عالی توی صحنهٔ ارتباطاته. هرچی این تواناییها رو بیشتر تمرین کنی، شبکهٔ ارتباطیات گستردهتر میشه و آدمای بیشتری حس میکنن که ارزش وقت گذاشتن دارن.
در نتیجه، فرصت ها یکی یکی سراغت میان: دعوت به همکاری، پیشنهاد پروژه، یا حتی دوستیایی که راه رشدت رو هموار میکنن. یادت باشه، خوششانسی یعنی اینکه خودت دست به کار بشی و بهجای انزوا، دریای ارتباطات رو تجربه کنی!

درمان بدشانسی چیه؟؟
۱. طرز فکرتو عوض کن:
یادت باشه شکست یعنی فرصتی برای یاد گرفتن، نه سندِ بیلیاقتی! آدمهایی که طرز فکر رشد دارن، شکستها رو مثل یه قدم کوچیک در راهِ رسیدن به موفقیت میبینن. بهجای اینکه بعد از یک اشتباه بشینی خودتو سرزنش کنی، با خودت بگو: «این تجربه منه و میتونم ازش درس بگیرم.» هر بار که این کار رو بکنی، قویتر میشی و انگیزه پیدا میکنی ادامه بدی
۲. روی نکات خوب متمرکز باش:
آدمای بدشانس معمولاً توی فکرای منفی گیر میکنن و فقط یادشون میمونه چه چیزایی خراب پیش رفته. ولی اگه هر شب قبل خواب سه چیز خوبِ روزت رو یادداشت کنی؛ حتی چیز کوچیکی مثل گوش دادن به موزیک مورد علاقه ت یا یه خوراکی خوشمزه ایی کخ خوردی، کمکم ذهنیتت عوض میشه. این عادت ساده، استرس رو کم میکنه و ذهنت رو برای دیدن فرصتهای جدید آماده میکنه.
۳. اماده باش و ریسک کن:
شانس بیشتر سمت کسی میره که خودش رو برای اتفاقای خوب آماده کرده. وقتی از محدودهی راحتیت خارج میشی و چیز جدیدی امتحان میکنی، حتی اگه اوایل شکست بخوری — یه دنیا تجربه به انبارت اضافه میشه. دفعهی بعد که دوباره خواستی ریسک کنی، یادت باشه این شکستها در واقع پلههای ترقیتون هستن.

۴. فرصت های طلایی رو از دست نده:
موفقیت فقط به توانایی خودت ربط نداره، مهم آشناییهات هم هست! افرادی که بلد هستن تو جمعها حرف بزنن و با لبخند و سوالای بهموقع گفتوگو رو شروع کنن، بیشتر به چشم میآن و فرصتهای بیشتری هم براشون پیش میاد. از لینکدین و گروههای آنلاین استفاده کن، با آدمای مثبت و آیندهدار دوست شو، و یادت باشه هر کمکی که میکنی بعداً به خودت برمیگرده.
۵. برنامهریزی کن:
اگه بدون هدف و نقشه پیش بری، حتی بهترین امکانات هم بیفایدهست. اول یه هدف بزرگ دار بکن، بعد اونو تقسیم کن به قدم های کوچیک و زمانبندیشون کن. هر هفته یا هر ماه که یکی از این قدمها رو برداشتی، بازخورد بگیر و در صورت نیاز روشهات رو اصلاح کن. اینجوری هم انگیزهت بالا میمونه هم مسیرت کُلی شفافتر میشه.
با رعایت این پنج نکته، دیگه نمیتونی بگی «من همیشه بدشانسم!» شانس یعنی ترکیب طرز فکر مثبت، جسارت برای ریسک، شبکهسازی هوشمندانه و برنامهریزی دقیق. دست به کار شو و خودت مسیر خوششانسیت رو بساز🍀
خانواده ارصلان یک سبک زندگیست.









بدون دیدگاه